شعری از هما گرامی
آنچه مرا به شعر گره می زند، غم است
دلشوره ها همیشه به من راست گفته اند
دلشوره ام همیشه برای تو مبهم است!
من باختم غرور خودم را در این میان
یک شاه ِبی سپاه شکستش مسلّم است
باید که جای زخم تو بازخم گم شود
هر درد تازه ای برسد ، مثل مرهم است
باچتر می روم که نسوزم از آتشش
باران که نیست! بارش ِ داغی دمادم است
بعد ازتو نام دیگر ِ آغوش بسته ام،
دیگر بهشت نیست عزیزم، جهنم است
سرکش شدم، بهانه گرفتم، ندیدی ام
یک بارهم نشد که بپرسی چه مرگم است!
یک بارهم نشد که بفهمی غزال تو
با یک نگاه سرد پلنگانه ات رم است
عاشق شدیم و نظم جهان را به هم زدیم
دنیا هنوزهم که هنوز است درهم است
بر شانه ات نگذاشتم سر، با خودم گفتم:
آن قله ها را از همین پایین تماشا کن
چون بشکنم عکس تو در هر تکه ام پیداست
باور نداری بشکن و بنشین تماشا کن!
گفتی شتاب رفتن من از برای توست
آهستهتر برو که دلم زیر پای توست
با قهر میگریزی و گویا که غافلی
آرام سایهای همهجا در قفای توست
سر در هوای مهر تو رفت و هنوز هم
در این سری که از کف ما شد هوای توست
چشمت رهم نمیدهد به گذرگاه عافیت
بیمارم و خوشم که دلم مبتلای توست
خوش میروی به خشم و به ما رو نمیکنی
این دیده از قفا به امید وفای توست
ای دل نگفتمت حذر از راه عاشقی ؟
رفتی بسوز، اینهمه اتش سزای توست
ما را مگو حکایت شادی که تا به حشر
ماییم و سینهای که در آن ماجرای توست
بیگانهام ز عالم و بیگانهای ز ما
بیچاره آن کسی که دلش آشنای توست
بگذشت و گفت این به قفس افتاده کیست ؟
این مرغ پر شکستهی محزون، همای توست !
یک لحظه برای دیدنت باقی بود
عمریست به آن لحظه قناعت کردم
هما گرامی
دنیای مجازی درعین نوپا بودن دنیای پر رمز ورازی است دراین مجال برآن شدیم تا با چینش کلمات وجملات زیبا واحساسی امید ونشاط را به مخاطبان هدیه دهیم ونوع نگاههای مخاطبان را نسبت به زندگی زیبا کنیم چرا که بسیاری از نابسامانیهای دنیای ما نتیجه نوع نگاههایمان به زندگی است (هرکسی همان است که می اندیشد)جایی دیده بودم که نوشته بود: